سپاس به بهترين شخصيت های فرهنگی و هنرمندان حامی کميته
روز چهارم هفته ي سالگرد تاسيس کميته نجات (پنج شنبه سی و يکم اگوست)
سپاس کميته بين المللي پاسارگاد تقديم مي شود به:
هنرمندان و شخصيت های فرهنگی
بلافاصله پس از انتشار نامه سرگشاده و تشکيل کميته نجات، هنرمندان و نويسندگان و شخصيت های فرهنگی از جمله اولين کسانی بودند که با امضای نامه به کميته نجات پاسارگاد پيوستند. اما از ميان آن ها کسانی بوده اند که از آن زمان تا کنون به طور مرتب يا در زمان هايي خاص و موثر همراه کميته بوده و همدوش آن قدم برداشته اند. هرچند که کميته نجات هميشه به حضور و نام تک تک اين هنرمندان و نويسندگان و شخصيت های فرهنگی حامی کميته، به عنوان نگاهدارندگان فرهنگ ايرانزمين، می بالد، در اين جا فقط از بهترين های گروه دوم نام برده می شود:
شخصيتی پيشقدم در کنار کميته
فرهنگ فرهی را هر کسی بشناسد می داند که اين خدمتگذار فرهنگ ايران نمی تواند دور از مسايل فرهنگی زمانه اش زندگی کند. او هميشه و در هر اقدام فرهنگی جلوتر از همه می دود و از معدود کسانی است که در اين يک سال گذشته هميشه برای کمک کردن به کميته پيشقدم بوده است. او منتظر نمانده که از او کاری خواسته شود.هر چند وقت يک بار زنگ زده و با حالت استادانه اش و صدای اخطار دهنده اش گفته است: «خبر تازه چيست؟» يا « اين ماجرا که شايع شده درست است؟» « باز که شنيده ام می خواهند آبگيری کند» و آخر از همه هم تاکيد کرده که آماده هر کاری برای پيشبرد اهداف کميته هست.
اولين برنامه فرهنگی در ارتباط با کميته
عليرضا ميبدی از آن دسته از شخصيت های فرهنگی است که در هر کجا بوده و هر کار مطبوعاتی که کرده هميشه مشتاق و دل نگران مسايل مربوط به فرهنگ ايرانزمين بوده است. او فقط دو روز از تشکيل کميته گذشته بود که برنامه ای را به پاسارگاد اختصاص داد و يک برنامه ی فرهنگی موثر بوجود آورد. در واقع، اولين برنامه اطلاع رسانی پاسارگاد را او ترتيب داد.اما مهم ترين کاری که ميبدی در ارتباط با کميته انجام داد اين بود که امور مربوط به آن را از برنامه های ديگر خود استثنا کرد و بارها و بارها گفت: «هر کجايي که من هستم درهايش و بلندگوهايش بروی کميته باز است. منتظر دعوت من نباشيد. هر وقت خواستيد و هر لحظه لازم ديديد بياييد و از يک دقيقه تا کل برنامه را در اختيار بگيريد.»
شور و هيجان بی سر و صداترين
فرخ جاويد از بی سر و صداترين شخصيت های فرهنگی ما است. اهل شور و هيجان و شلوغی نيست . اما درست از اولين روزهای تشکيل کميته تا همين اکنون به طور مرتب هر چند وقت يکبار زنگی زده و، بدون اين که به او گفته باشيم، برنامه ای را برای کميته نجات پاسارگاد تدارک ديده و از اعضای کميته برای شرکت در آن دعوت کرده است. و عجيب است که در برنامه های مخصوص پاسارگاد، در فرخ جاويد شور و هيجانی را می شود ديد که بايد از دل او برآمده باشد.
هنرمندان حامی کميته
منش بزرگوار و آرام يک هنرمند حامی کميته
مسعود اسداللهی از اولين روزی که کميته تشکيل شد و او امضايش را پای نامه سرگشاده گذاشت تا به امروز همواره در کنار کميته ايستاده است. او، همچون اکثر هنرمندان، قلق های خاص خودش را دارد؛ قلق هايي که در گير شدن با آنها معمولا راحت نيست اما او در ارتباط با مسايل ملی و انسانی هميشه رفتار و منشی سرشار از گذشت و بلندنظری داشته است. در اين مدت يک سال هر کاری از دستش برمی آمده انجام داده و هرگز شکايتی از کمبودها و مشکلات نکرده است؛ هرگز نگفته نمی شود، نگفته دفعه بعد، برنامه بعد، ماه بعد. هميشه گفته: «باشد.» و طوری هم گفته و گذشته که انگار بگويد: «نيازی به هيچ سپاسی نيست.» ولی مگر می شود به چنين هنرمند بزرگواری سپاس نگفت؟
هنرمندی با نمايندگی تام الاختيار
کامران نوزاد، هميشه آماده کمک به کميته بوده است. می شود گفت حدود ده ماه نماينده تام الاختيار کميته در تلويزيون آپادانا بود. درست است که ستار دلدار، مدير آن تلويزيون، هميشه حسن نيت داشت اما اين نوزاد بود که اعلاميه ها و خبرهای کميته را در برنامه های مختلف تلويزيون پخش می کرد و گاه، از سر بی طاقتی برنامه خودش را هم به کميته اختصاص می داد. در هيچ گپ و احوالپرسی عادی هم نبود که نپرسد: «چه خبر؟ برنامه ای برای کميته نيست؟»
کلام کوروش با صداي استثنايي يک هنرمند
بهروز به نژاد بدون ترديد از هنرمندانی است که، علاوه بر اجرای نقش بر صحنه، صدايش هم برای خود اعتبار خاصی دارد و همه ی کسانی که صدای او را به هنگام ادای کلمات کوروش شنيده اند آن را بهتر از هميشه يافته اند. صدای بهروز، با موسيقی پاسارگاد منفرد زاده، در هفته هنر و ادبيات پاسارگاد همراه شد و مدت ها بر روی سايت کميته بود.
همراهی هنرمندانه مدير يک تلويزيون
ضيا آتابای اگرچه چند سالی با نام مدير تلويزيون ان آی تی وی مطرح شد اما برای آنهايی که او را از قبل می شناسد و به حساسيت های هنرمندانه او آگاهند، هميشه او يک هنرمند باقی مانده است. اتفاقا در ارتباط با کميته نجات و در ارتباط با پاسارگاد هم ضيا بيش از آنکه به عنوان يک صاحب تلويزيون برخورد کند به عنوان يک هنرمند با آن روبرو شد و با همه ی توانش سعی کرد کمکی موثر برای آن باشد. او حتی بارها گفته است که آماده است به خاطر پاسارگاد دوباره بخواند و شايد اين روزها که سرش خلوت است به اين کار هم بپردازد .
تداوم در حمايت يک شاعر
ميرزا آقا عسگری (مانی) از شاعران خيلی گرفتار و مشغول ما در خارج از کشور ست اما او نيز، از همان روزهای اول، از حاميان کميته ی نجات بوده و در تمام طول يک سال گذشته قسمتی از سايت خود را در اختيار کميته قرار داده است. عشق او به گنجينه های ملی و بشری ايرانزمين در برخی از شعرهاي زيبايش نيز پيداست. راستی اگر زمانی چيزی از کميته در سايت ادبيات و هنر مانی نديديد بدانيد که تقصير خود کميته نجات و دکتر تورج پارسی نازنين خودمان است که در سايت مانی بخش مخصوصی دارد؛ والا مانی در گفتن از کميته و پاسارگاد هيچوقت کم نياورده است.
******
انتخاب اين افراد يا موسسات لزوما به معناي قبول نظريات سياسي يا عقيدتي و يا حتي شيوه نگاه آن ها به مسايل فرهنگي نيست. اين انتخاب صرفا به دليل صداقت و عشقي است که آن ها نسبت به گنيجينه هاي ملي و فرهنگي ايزانزمين نشان داده و کوشش هاي ارزنده اي است که در ارتباط با حفظ اين آثار داشته اند.
ضمنا نام مشاورين و هيئت اجرايي که خود ميهماندار و گرداننده کميته هستند در اين ليست نخواهد آمد
چرا انتخاب بهترين ها:
برخی از بهترين نگاهدارندگان فرهنگ ايرانزمين
سالی که گذشت برای من، به عنوان مسئول کميته های بين المللی نجات پاسارگاد، سالی سخت، سنگين، و گاه طاقت فرسا بود. اگر چه سختی و سنگينی مربوط به کاری مداوم و بی وقفه بود که هر سازمان و موسسه غير انتفاعی و داوطلبانه ای آن را می طلبد، اما فراتر از اين سختی و سنگينی فيزيکی، فشارهايي هم وجود داشت که در نتيجه تماس مستقيم با اخبار مربوط به پاسارگاد و به طور کلی مربوط به آثار و گنجينه های ملی و بشری بود.
وقتی شما ناگزير هستيد که به طور مرتب خبرهای ويرانی، حفاری های غيرمجاز، گم شدن، و دزدی آثار تاريخی سرزمين زادگاه خود را بشنويد نمی توانيد بی تفاوت بمانيد. گاهی باور نمی کردم که مثلا يک مقام مسئول که وظيفه اش بايد حفظ و حراست از آثار باستانی باشد حکم به ويرانی آن می دهد، حالا اين حکم می تواند حتی در جهت ساختن يک سد يا يک جاده باشد، يا می شنيدم که در مقابل چشمان مسئول ديگری بولدوزری رفته و يک محوطه مهم باستانی را با خاک يکسان کرده، يا هفته ها حفاران غيرمجاز يک تپه را کنده و محتويات باستانی اش را کشف کرده و برده اند، يک کتيبه بزرگ در موزه ای گم شده، يک سقف هزار ساله بدليل بی توجهی فرو ريخته و ... در همين يک سال گذشته، بر اساس آمارهايي که هم اکنون در قسمت «گزارش تاريخ زدایی» اين سايت وجود دارد (و همه ی آن ها مستند و از طريق منابع رسمی تاييد شده اند) بيش از سيصد مورد از اين مسايل وجود داشته است. تازه، اين ها ماجراهايي هستند که خبرشان به ما رسيده و ما، با اطمينان کامل از صحت آن، خبرش را در سايت گذاشته ايم؛ اگر می خواستم بر اساس گفته و نوشته های حاميان کميته ـ که اينگون پی آمدها را بطور مرتب به ما اطلاع می دهند ـ اين ليست را تکميل کنيم کار به بيش از هشتصد، نهصد، مورد می رسيد.
در کنار اين فشارها، من البته همراهی شخصيتی قابل احترام و دلسوز ايرانزمين چون دکتر اسماعيل نوری علا را داشته ام، همکاری مشاورين پر مهر کميته و همگامی هيئت اجرايي کميته (اسامی شان هميشه بر تارک اين سايت هست) را داشته ام که برخی شان واقعا با صميم قلب و با همه ی توان شان برای پيشبرد امور کميته تلاش کرده اند؛ نيز کمک تحسين برانگيز رسانه های خارج از ايران را داشته ام، (که به عقيده من اقدام آن ها در مورد پاسارگاد يکی از اثرات مثبت ژورناليسم آزاد اين دوره از تاريخ ما است)، که جزييات همه ی اين همراهی ها و همکاری ها را، که خود چيزی بيش از صد صفحه يادداشت و مطلب را شامل می شود، به زودی (يعنی، اميدوارم وقتی خيال همه از پاسارگاد آسوده شد) منتشر خواهم کرد. اما ما، يعنی هيئت اجرايي کميته بين المللی نجات پاسارگاد، بيشترين و با اهميت ترين انرژی را از حاميان کميته گرفته ايم؛ حاميانی که با امضا گذاشتن زير ستون امضاها، با تکثير اعلاميه های کميته، با مطلع کردن مردمان از فعاليت های کميته ـ حتی با فرستادن يک ايميل، يک فکس و يک کلمه ساده ـ به ما نيروی دويدن و دويدن و باز هم دويدن داده اند. و چنين بوده که من و ما از دريافت آن همه خبرهای تاريخ زدايي عمدی و غير عمدی، که هر انسان علاقمند به گنجينه های ملی و بشری را می تواند فرسوده کند، فرسوده نشديم. ما نه تنها فرسوده نشديم، که روز به روز مصمم تر شديم.
اما در کنار اين حاميان، متاسفانه، متوجه افرادی هم شديم که بدليل ناآگاهی و کم سوادی کمترين درکی از داشته های آن سرزمين ندارند، و افرادی را ديديم که اگرچه در اپوزيسيون سياسی هستند و دايم فرياد اعتراضشان به آسمان است اما به تنها چيزی که فکر نمی کنند مسايل فرهنگی آن جامعه است و اين که بدون توجه به ارزش های فرهنگی يک جامعه امکان تغيير آن جامعه امری محال است؛ کسانی را شناختيم که می توانسته اند و می توانند در راستای نجات بخشی فرهنگی ما قدم هايی مؤثر بردارند اما بی همتی، بی مسئوليتی، ترس از دست دادن مقام، و حتی بی خيالی، آن ها را تبديل به مجسمه هایي بی روح کرده است.
آيا باور می کنيد که باستانشناسانی هستند که از ترس از دست دادن جواز کاوش، يا به اميد گرفتن جوازهای کاوش و يا به خاطر داشتن امکان سفرهای مرتب به ايران و گرفتن کمک های مالی و غير مالی (حالا بگيريم به قصد تحقيق) صدايشان در نمی آيد که اعلام کنند چه خطراتی متوجه ميراث فرهنگی و آثار فيزيکی و معنوی سرزمين ما است؟ آنها چشم هاشان را می بندند و گوش هايشان را می گيرند و آهسته می روند و آهسته می آيند و چون مرده شويان به آثار باستانی و به فرهنگ ايرانزمين چنان می نگرند که به مرده ای.
اما اين شناخت ها نيز ما را فرسوده نکرد، زيرا ديديم که در سراسر دنيا ايرانيانی هم هستند که بی سر و صدا برای ايران کار می کنند، هنرمندانی هستند که به عشق ايران می نويسند و می گويند و می سازند، انسان هايي هستند که وجودشان سرشار از عشق وجب به وجب خاک آن سرزمين و تک تک مردمان آن سرزمين است. آن ها بی سر و صدا از اين گنجينه های فيزيکی و فرهنگی محافظت می کنند؛ چه در حد گفتن باشد، چه در حد روشن کردن، چه در حد به وظايف خود عمل کردن. اين افراد، بدون آن که پست و مقامی خاص داشته باشند، دلشان برای آن سرزمين می تپد و در حد توان شان می کوشند که فرهنگ ايرانزمين را سرپا نگاهدارند.
در نتيجه فکر کردم که چرا ما، در حد توانمان، اين افراد را تحسين نکنيم؟ فکر کردم چه عيبی دارد که حداقل کوشش برخی از آن ها را سپاس بگويیم. چرا که ديده ايم همين سپاس گفتن های ساده به مردمان انساندوست و علاقمند به آثار فرهنگی است که زيربنای جوامع متمدن بشری را ساخته است. اين حق شناسی کوچکترين اقدامی است که می تواند به خدمتگزاران جامعه نشان دهد که کارشان به هدر نرفته و اجرشان ضايع نگشته است.
بر اين اساس، در طول اين هفته ـ هفته سالگشت تأسيس کميته نجات پاسارگاد ـ من، از طرف خود و هيئت اجرايي کميته، هر روزه چندتن از اين نگاهدارندگان فرهنگ ايرانزمين را، در ارتباط با پاسارگاد و يا فعاليت های کميته بين المللی نجات معرفی خواهم کرد. (طبيعی است که نام مشاورين و هيئت اجرايي که خود ميهماندار و گرداننده کميته هستند در اين ليست نخواهد آمد) باشد تا اين کار کوچک نشانه ی سپاس بيکران جماعتی از ايران دوستان باشد از کوشش های برخی از بهترين های جامعه ايرانی.
با مهر و احترام
شکوه ميرزادگی
پيوند به صفحه سپاس به بهترين های روز اول
پيوند به صفحه سپاس به بهترين اعضا و حاميان
پيوند به صفحه بهترين رسانه های حامی کميته