Saturday, December 29, 2007

بيانيه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ایران

دانشجویان در اوین زیر شکنجه اند

تنها پس از آزادی زندانیان سیاسی از زندان است
که گوشه هایی از وضعیت اسفبار بندهای ۲۰۹ و ٣۲۵
و آنچه که بر این فعالان سیاسی و اجتماعی گذشته است مشخص می شود


بيانيه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ایران


به رغم آزادی تعدادی از فعالان و دانشجویان چپ در شهرستانها همچنان بیش از سی نفر از رفقای ما در تهران و در زندان اوین در سلولهای انفرادی نگهداری می شوند. در طول حیات سی ساله ی جمهوری اسلامی در ایران ما شاهد آن بوده ایم که تعداد زیادی از دگراندیشان و دگرباشان که حکومت جهل و خرافه را بر نمی تافتند به دلیل افکار، عقاید، سخنان و افعال خود با یا بدون حکم حکومت به زندانهای طویل المدت محکوم شده و بسیاری هرگز زنده از اسارت رهایی نیافتند. بسیاری از مبارزان سیاسی که مجبور به مهاجرت به دیگر کشورها شده اند و زنده از این زندان مخوف بیرون آمده اند بارها و بارها در قالب سخنرانی، مقاله، کتاب، فیلم، یادمان و ... به شرح شکنجه هایی پرداخته اند که خود یا همرزانشان در زندانهای جمهوری اسلامی به خصوص در زندان مخوف اوین متحمل آن شده اند.

در سالهای نزدیکتر دو بازوی سرکوب جمهوری اسلامی یعنی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب هر یک بندی از زندان اوین را مجزا کرده و آن را منحصراً تحت امر و اراده ی خود و به دور از هرگونه نظارتی اداره می کنند. بند ۲۰۹ زندان اوین به جولانگاه وزرات اطلاعات و بند ٣۲۵ زندان اوین به جولانگاه اطلاعات سپاه پاسداران تیدیل شده است. فعالان کارگری، فعالان دانشجویی، فعالان سیاسی و اجتماعی بنا به قرعه یا بنا به تقسیم کار این دو نهاد امنیتی بدون هیچ گونه حکم قضایی در خیابان، محل کار، منزل و اخیراً دانشگاه به صورت ناگهانی مورد حمله ی افراد لباس شخصی قرار گرفته و بعد از زدن دستبند و چشم بند به یکی از این دو بند خودمختار منتقل می شوند. تا مدتها خانوده ها، دوستان، وکلا و همرزمان بازداشت شدگان هیچ نام و نشانی از زندانی نمی یابند. بعد از روزها اگر فرد زندانی آشنایانی داشته باشد تا از طریق رسانه ها خبر بازداشت را منتشر کند ممکن است در تماسی که بیش از دو دقیقه طول نخواهد کشید جملات کوتاهی که مدتهاست در این تماسها تکرار می شود را برای عضوی از خانواده اش تکرار خواهد کرد: «من از نظر روحی و جسمی وضعیت خوبی دارم و شرایط نگهداریم در زندان خوب است!».

تنها پس از آزادی زندانیان سیاسی از زندان است که گوشه هایی از وضعیت اسفبار بندهای ۲۰۹ و ٣۲۵ و آنچه که بر این فعالان سیاسی و اجتماعی گذشته است مشخص می شود.

بسیاری از دانشجویان آزدیخواه و برابری طلب در روزهای دوازدهم و سیزدهم آذر، قبل و بعد از برگزاری اعتراض دانشجویی به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه تهران ربوده و بازداشت شدند. دستگیر شدگان دوازدهم آذر از کسانی هستند که دست اندرکاران فراخوان دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب برای برگزاری این اعتراض دانشجویی بوده اند و بازداشت شدگان سیزدهم آذر شرکت کنندگان و حامیان دانشجویان بازداشتی بوده اند. گروه اول عموماً در منزل و یا محل کار مورد حمله ی نیروهای ناشناس و لباس شخصی قرار گرفته اند و گروه دوم در اقدام جنون آسای نیروهای امنیتی رژیم در داخل دانشگاه و یا خیابانهای اطراف دانشگاه ربوده و بازداشت شده اند. نکته ی اضطراب آور در این میان این است که در حالی که منزل تعدادی از نیروهای سرشناس جنبش چپ دانشجویی مورد تفتیش نیروهای امنیتی ای قرار گرفته است که حکم وزارت اطلاعات و دادسرای انقلاب را در دست داشته اند اما بعد از گذشت سه هفته همچنان رژیم از تایید بازداشت آنها خودداری می کند و هیچ اطلاعی از وضعیت آنها در دست نیست.

خانواده ی تعداد اندکی از بازداشت شدگان که بعد از تلاشهای زیاد تنها توانسته اند مقداری پول و لباس را به زندان اوین تحویل دهند تا در اختیار عزیزانشان قرار گیرد در مقابل احکام بازداشتی قرار گرفتند که دارای تاریخهای جعلی بودند و مشخص بوده است که بعد از ربایش و زندانی شدن دانشجویان تهیه شده است.

متاسفانه تاکنون آقایان سعید حبیبی، بهروز کریمی زاده، مجید اشرف نژاد، یاسر پیرحیاتی، پیمان پیران و مهدی گرایلو از برجسته ترین نیروهای چپ دانشجویی و از اعضای رادیکال دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نه تنها هیچ تماسی با خانواده ی خود نداشته اند که مقامات قضایی جمهوری اسلامی ایران از ارائه ی هرگونه اطلاعی از وضعیت آنها خودداری کرده و منکر بازداشت آنها هستند.

کلیه دانشجویان بازداشت شده از داشتن حق ملاقات با خانوده های خود محروم هستند. همه ی دانشجویان بازداشت شده از داشتن حق وکیل مدافع محروم بوده و نه تنها وکیلان مدافع در جلسات بازجویی حضور ندارند که حتی مقامات قضایی و امنیتی اجازه نمی دهند برگه های وکالت توسط زندانیان سیاسی امضا شود. همه ی دانشجویان بازداشت شده از حق داشتن تماس تلفنی با بستگان خود محروم هستند عده ی معدودی نیز که موفق به گرفتن تماس با خانواده ی خود شده اند نتوانسته اند آزادانه و بیش از چند جمله صحبت کنند.

به تمام انسانهای آزادی خواه و برابری طلب جهان، به تمام وجدانهای بیدار
دانشجویان مارکسیست ایران اکنون به شدت نگران وضعیت بیش از سی نفر از همفکران و همرزمان خود هستند که در بندهای امنیتی ویژه ایران محبوس هستند. این بندها هیچگونه ارتباطی با دنیای خارج خود ندارند و حتی از دید مسئولین اصلی زندان اوین خارج هستند. زندانیان سیاسی وارد این بندهای ویژه می شوند و در نبود هرگونه نظارتی برای «تخلیه اطلاعاتی»، «القای اتهام»، « شکستن متهم»، «اعتراف گیری دروغین»، «پرونده سازی» و مسائل اینچنینی تحت شدیدترین فشارهای جسمی، جنسی و روحی قرار می گیرند.

زندانیان سیاسی در حالی که رو به دیوار بر روی یک صندلی آهنی یا چوبی نشسته اند مجبور به جواب دادن به سوالات کتبی و شفاهی تیم بازجویی خود می شوند. این بازجویی ها برای ساعتهای متمادی و بدون هیچ استراحتی ادامه می یابد. اگر زندانی سیاسی حاضر به همکاری با بازجوهای خود نباشد و یا آنکه در مقابل «القای اتهامت» مقاومت کند ساعتهای سیاه فرا می رسند. بازجوها شروع به فحاشی می کنند و به تمام اعضای خانوداه، خصوصا اعضای مونث خانوده ی زندانی رکیکترین فحاشیهای جنسی را می کنند. فحاشیها با تهدیدهای مداوم و ضربات معمولی به پشت گردن و کتفها توام می شود و کم کم با رسیدن شب زمان شکنجه فرا می رسد. کسانی که به قول بازجوها «گارد شکن» هستند و برای درهم کوبیدن زندانیان مهارتهای ویژه ای دارند از راه می رسند. زندانی برای شکنجه از اتاق بازجویی به زیرزمین یا اتاق موتورخانه یا حیاط خلوت مخصوص هواخوری منتقل می شود. صدای «گارد شکنها» هیچ وقت از حال فریاد پائینتر نمی آید. رگباری از فحاشی و تهدید باریدن می گیرد. به زندانی دستور داده می شود که به صورت پی در پی بنشیند و بلند شود (بشین، پاشو) و او باید بین کتک خوردن و اطاعت یکی را انتخاب کند. در این حالت مدام «گارد شکن» از بیمار بودن پدر و مادر، سکته ی قلبی مادر در اثر شنیدن خبر زندانی شدن فرزند، داشتن دستور تعزیر از قاضی، طولانی بودن زمان بازداشت و غیره صحبت می کند. به محض کند شدن حرکت نشستن و برخاستن ضربات لگد و مشت زندانی را وا می دارد که سریعتر به کارش ادامه دهد. کم کم زندانی دچار خستگی و سستی می شود و در مفصل پا احساس بی حسی می کند و در اینجاست که مرحله ی جدید فشار «گارد شکن» ها آغاز می شود. به زندانی سیاسی دستور می دهند بر روی یک پای خود بایستد. در صورت تمرد از دستور ضربات پی در پی مشت به شکم و سیلی زدنهای مداوم در انتظار شما خواهد بود. روی یک پا ایستادن باز هم ضعف بدنی را شدیدتر می کند تا جایی که دیگر ایستادن روی یک پا امکان پذیر نباشد. «گارد شکن» این حالت را به حکم تجربه زود تشخیص می دهد. ضربات با تیغه ی بیرونی پا به بالا و پائین مفصل زانو از ناحیه پشت پا شروع می شود. هر ضربه ای تمام زانوها را خم می کند و تعادل را به هم میزند. درد وحشتناکی در تمام پاها می پیچد. بعد از چند ضربه ی اینچنینی ضربه با تیغه ی دست به دو سمت گردن شروع می شود. مشتهایی که به بین دو کتف و به روی ستون فقرات کوبیده می شود پرده ی سیاهی جلوی چشم ترسیم می کند. زندانی در این بین بارها و بارها روی زمین می افتد ولی «گارد شکن» با لیوان پلاستیکی یک بار مصرف به صورت، گردن و کمر وی آب سرد می پاشد و طول مدت هوشیاری زندانی را افزایش می دهد.

زندانی سیاسی را با همان حال با بیش از ۱۰۰ صفحه کاغذ بازجویی با سربرگ دادگاه انقلاب و یک خودکار بیک آبی به سلولش می فرستند و به او می گویند که اگر تا فردا تمام کاغذها را پر نکند شکنجه ها دوباره شروع می شود. زندانی بعد از آن همه فشار و آزار باید بین بیدار ماندن تا صبح و نوشتن برگه های بازجویی و شکنجه ی روز بعد یکی را انتخاب کند.

اگر تمردی از خواسته های بازجوها و مقاومتی در مقابل «گارد شکن» صورت گیرد تیم بازجویی با حکم تعزیری که از قاضی پروند اخذ شده است باز می گردد. حکم تعزیر دستور اسلامی شکنجه در اسلام است که توسط قاضی صادر می شود. دستها و پاهای زندانی سیاسی را به صورت باز به تخت چوبی می بندند و با کمربند، شلاق و یا کابل به کف پاها و کمر ضربه می زنند.

اگر بنا به دلیلی تیم بازجویی از تمدید قرار بازداشت طولانی مدت از سوی قاضی پرونده مطمئن نباشد سعی می کند ریسک نکرده و از انواعی از شکنجه که جراحاتی بر بدن باقی گذارد استفاده نکنند و در عوض به جای تعزیر و شلاق از شکنجه ی سپید یا شکنجه ی قرمز استفده می شود. در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ و ٣۲۵ سلولهای انفرادی خاصی وجود دارند که تماما به رنگ سپید یا قرمز هستند. زندانی سیاسی را برای مدت یک تا دو هفته درون این انفرادیهای یکدست سپید یا قرمز می اندازند و سراغی از او نمی گیرند. در سلولهای انفرادی دریچه ای به طول بیست سانتیمتر و عرض ده سانتیمتر در پائینی ترین نقطه ی درب سلول قرار دارد که زندانبانان غذای زندانی را از این دریچه داخل سلول می گذارند بنابراین زندانی تحت شکنجه ی سپید یا قرمز حتی نمی تواند لحظه ای زندان بان خود را ببیند. به دلیل رنگ یک دست سپید یا قرمز سلول بعد از دو تا سه روز حالت عصبی زندانی عوض می شود و دچار تنشهای عصبی شدید می شود. در صورت استفاده ی طولانی مدت از این شکنجه ی بی درد زندانی تا مرز جنون و از دست دادن قوای ذهنی به پیش می رود و زندانی سیاسی برای دیدن رنگی دیگر و فردی دیگر حاضر به هر نوع همکاری با تیم بازجویی می شود.

مرحله ای دیگر از شکنجه ی زندانیان سیاسی به خصوص زندانیان جوان شکنجه ی جنسی است. زندانی را از پشت دستبند می زنند و در حالی که چشمبند بر چشم دارد و رو به دیوار نگه داشته شده است، او را سه یا چهار نفری دوره می کنند. رکیکترین تهدیدات جنسی بر زبان آورده می شود و در میانه ی تهدیدات بدن زندانی را «دست مالی» می کنند. این شکنجه چنان فشار روحی به زندانی وارد می کند که یا زندانی به کلی بریده و حاضر به همکاری با بازجو می شود و یا در یک حمله ی عصبی به تیم بازجویی حمله ور می شود. قاضی پرونده به پشتوانه ی قوانینی که در حمایت از بازجو وضع شده است به دلیل حمله و یا توهین به بازجو ضمن تمدید قرار بازداشت موقت در مواقعی حکم تعزیر متهم را صادر می کند.

خوشبختانه به دلیل ارتباط های رسانه ای و حساسیت های نیروهای سیاسی، جمهوری اسلامی ایران دیگر نمی تواند از شکنجه هایی مانند گور آهنی، سوزاندن با اتوی داغ، شوک برقی و امثالهم استفاده کند. عوامل رژیم سعی می کنند دردناکترین شکنجه هایی را طراحی و به کار برند که کمترین اثر ماندگار ظاهری را داشته باشد. اما این مسئله تنها باعث شده است که شکنجه های جسمی جای خود را به شکنجه های روحی بدهند.

بی خوابی دادن یکی دیگر از وحشتناک ترین شکنجه هایی است که می تواند بر ضد یک زندانی سیاسی اعمال شود. متهم را در سلول انفرادی خاصی می اندازند که یک پرژکتور قوی از فاصله ی سه متری سقف داخل سلول را به شدت روشن و نورانی می کند. در سلول با صدای بلند اقدام به پخش آژیر و یا نوحه می کنند. اعصاب قربانی از هم متلاشی می شود و حتی در مواقعی که به مرز بیهوشی می رسد توسط زندانبان ها به دستشویی منتقل می شود. در این زمان سر زندانی را زیر شیر آب نگه می دارند تا خواب از سرش پریده و دوباره هوشیار شود سپس وی را مجددا در سلول روشن با صدای کر کننده ی آژیر و نوحه رها می کنند و این چرخه از ٣ تا ۷ روز ادامه می یابد.
شرحی که در بالا آمد تنها گوشه ای است از آنچه که در بندهای مخوف ٣۲۵ و ۲۰۹ می گذرد. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلبی که اکنون در بند رژیم جمهوری اسلامی ایران هستند در معرض و خطر این رفتارهای غیر انسانی و ددمنشانه قرار دارند. این خطر برای زندانیانی که تاکنون با خانواده های خود تماس نگرفته اند بسیار بیشتر است.

زنده باد آزادی و برابری
دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ایران

Tuesday, December 25, 2007

آشنائي با پادوهاي تآتري رژيم

هادی خرسندی
http://www.asgharagha.com/archives/001724.php

آشنائي با پادوهاي تآتري رژيم


بعد از مدت‌ها که فرصت کردم هولکي سري به اينترنت بزنم، در سايت پر و پيمان راديو زمانه اسم خودم را جزو شرکت‌کنندگان در به اصطلاح فستيوال تآتر کلن ديدم!
کم‌لطفي البته از سوي خانم اختر قاسمي، گزارشگر و عکاس هنرمند است که موقع نوشتن خبر، دقت نداشته که من بيست سي سال است از هرچه بوي گند جمهوري اسلامي بدهد، فراريم. (احتمالاً ناخودآگاهِ ايدئولژيک اخترخانم در اين سهوش دخيل بوده!)
يکبار قبل از اينکه فاش شود که مجيد فلاح‌زاده، پادوي تآتري جمهوري‌اسلامي است، در مقابل دعوتشان که به علت گرفتاري رد کرده بودم، ادب کردم و خوشباورانه پيامي براي فستيوال فرستادم و موفقيت‌شان را آرزو کردم! غافل از اينکه دارم موفقيت يکي از کارچاقکن‌هاي هنري رژيم را در خارج آرزو ميکنم! (خوشبختانه‌ همانطور که خانم قاسمي نوشته، هنرمندان آزاده‌ي مهاجر و تبعيدي، فستيوال را تحريم کردند. اسامي ديگري هم که رديف کرده، مربوط به قبل از لورفتگي است!)
نظير مجيد فلاح‌زاده، «لورفته‌اي» هم در لندن داريم به نام ايرج امامي، که او هم در راستاي فيلم و تآتر به ايران رفت و آمد ميکند و به «امامي واجبي نخورده!» معروف است! وجه تشابه ديگرشان اينکه هردو از بچه توده‌اي‌هاي در خدمت رژيم‌اند.
افشا نکردن اينها، خيانت به خون افسران جانباخته‌ي توده‌اي، و هزاران حبس کشيده‌ي حزب است و جفا به بسياران اعضا و هواداران شريف حزب توده است که هم اکنون در ايران و در تبعيد، (و عمو يوسف که اخيراً در مالموي سوئد ملاقاتش کردم!) با هرگونه ناگواري ساخته‌اند اما نه فستيوال براي رژيم راه انداختند، نه تعزيه‌خوان از ايران آوردند، نه اخبار مبادله کردند، نه هرگز سرسوزني از نفرتشان نسبت به رژيم آدمخور کم شده است

Saturday, December 22, 2007

اعتراض به قرارداد 22 میلیارد دلاری جدید "او.ام.ف" اتریش و حکومت آخوندی

اعتراض به قرارداد 22 میلیارد دلاری جدید "او.ام.ف" اتریش
و حکومت آخوندی
..........................

بزرگترین کمپانی نفت اتریش بنام "او.ام.ف"که تحت کنترل دولت قرار دارد قصد دارد تا آخر سال جاری قراردادی به مبلغ 22 میلیارد دلار با ایران به امضاء برساند. این قرارداد، اتریش و اروپا را بصورت بلامنازع به شرکای استراتژیک رژیم ایران مبدل می سازد. شریک جرم حکومتی که از تروریسم بین المللی حمایت کرده، بصورت خشنونت باری مردم کشور خود را سرکوب می کند و همچنین تصمیم خود را برای دستیابی به تسلیحات هسته ای که امنیت اروپا را مستقیما به مخاطره می اندازد و صلح جهانی را تهدید می کند، گرفته است. سرکوب سیستماتیک کردها و اقلیتهای مذهبی مانند بهائیان، اعدام همجنس گرایان به همراه سرکوب زنان که هرگز در مقابل قوانین اسلامی سر خم نکرده اند، در کنار ادامه تهدید نابودی اسرائیل و انکار هولاکاست، اساسی ترین ضروریات این رژیم است.

رویاهای خودباورانه شهادت و قربانی ملاها که بصورت فعال به عمل گذاشته می شود همانند افکار مخرب نازی هاست که از طرق سیاسی و یا مذهب جدید تا سرحد آمادگی برای قربانی کردن مردم خود برای مقاصد قیامت گونه رژیمشان توجیه می شد. در نتیجه ملاها به تسلیجات هسته ای دست می یابند و این دستیابی تلاشهای بازدارنده را بی تاثیر می سازد. آنهایی که به معامله و یا مذاکره با نماندگان جمهوری اسلامی چشم دوخته اند، در جایگاه مماشات با رژیمی قرار می گیرند که قابل مقایسه با تحمل نازی ها و رفتار تعامل گونه با تهدیدهای آنها است. مماشاتی که نه تنها مشوق جنگ بلکه عامل نابود کننده ترین نبردها در تاریخ اروپا محسوب می شود.

"او.ام.ف" کمکهای اقتصادی و سیاسی را به همراه ابزار تبلیغاتی در اختیار رژیم احمدی نژاد و قاتلان جهادی قرار می دهد. معامله نفتی "او.ام.ف" همچنین به ملاها برای برقراری اتحاد جماهیر اسلامی در سراسر جهان قوت قلب می دهد.

پیش از آنکه دیر شود، برای جلوگیری از این واقعه، ضروری است که برنامه هسته ای رژیم ایران متوقف شود. این تنها فرصت برای صلح هم در اینجا و هم در خاور میانه است.

برای جلوگیری از هر گونه تهدید نسبت به اسرائیل، رژیم ایران باید تحت فشارهای مداوم اقتصادی و سیاسی قرار گیرد. این بدان مفهوم است که باید با خطر مشارکت اروپا در برنامه ای که منجر به نابودی می شود و در عین حال خودش را در معرض موشکهای اتمی قرار می دهد، مقابله کرد.

ما از دولت اتریش می خواهیم که مذاکرات با ملاها را به حالت تعلیق در بیاورد و در مقابل این موارد را انجام دهد:

  • قطع بلادرنگ مذاکرات میان "او.ام.ف" و ملاهای ایرانی در چارچوب تحریمهای یکپارچه.
  • توقف هرگونه اعتباری که از سوی بانکهای اتریشی برای انجام معاملات با ایران اختصاص یافته است.
  • اعمال تحریمهای گسترده و موثر اتحادیه اروپا و سازمان ملل برای انزوای اقتصادی و سیاسی رژیم ایران.
  • حمایت از گروههای مخالف ایرانی که به مبارزه برای یک ایران دمکراتیک، آزاد و سکولار ادامه می دهند و ایجاد یک جایگزین واقعی برای رژیم کنونی.
.................... امضا .................

Thursday, December 20, 2007

سایت سینمای آزاد به روز شد

سایت سینمای آزاد به روز شد

نگاهی متفاوت به سینمای امروز ایران

صدای راستین سینمای ایران در تبعید

بخشی از مطالب

حرفهاوخبرها،گیلاس کال چه خوش طعم بود! (بصیرنصیبی)،نقد فیلم ده کیارستمی از مهستی شاهرخی،آغازنئورئالیسم در سیمای ایتالیا (هوشنک طاهری)،ما، روشنفکران ما و سینمای ما (گفتکوبا جمیله ندایی)گفتگو ی لیلا قرایی با بصیر نصیبی (فایل صوتی) و...

دیدار بعدی ما 5 ژانویه 2008

http://www.cinemaye-azad.com