واقعيت اين است كه روز دوشنبه 25/4/84 بعد از 52 روز بي خبري محض، به همراه مادر آقاي گنجي و وكيل ايشان – آقاي دكتر مولايي- به ملاقات رفتم. وقتي گنجي را ديديم در نگاه اول او را نشناخيتم؛ بسيار نحيف و تكيده شده، با موها و ريشي ژوليده و بلند.
همه گريه ميكرديم او نيز ما را همراهي ميكرد. چيزهايي كه او براي ما تعريف كرد دلمان را ريش و آه همه ما مخصوصا مادر ايشان را دو چندان كرد. آقاي گنجي اينگونه تعريف كرد كه: دو سه روز بعد از آخرين ملاقات ما- چهارم شهريور- در بيمارستان ميلاد، تيم ويژه عملياتي دستگاه قضايي كاغذ و خودكار براي گنجي مي آورند و از او مي خواهند كه كتباً مانيفست جمهوريخواهي و پاسخ نامه آيت ا... منتظري و آقاي دكتر سروش را پس بگيرد؛ او قبول نميكند؛ در مرحله بعد از او ميخواهند دو نامه مذكور را پس بگيرد، او باز هم قبول نميكند؛ در مرحله آخر به او ميگويند كتباً تعهد بده اگر بيرون رفتي،هيچ حرفي نزني و هيچ مصاحبه اي نكني؛ گنجي باز هم زير بار نميرود. سپس آنها در محل بيمارستان ميلاد در قرنطينه طبقه 12، چند نفري بر سر گنجي ميريزند و طي يك روز او را سه بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميدهند به طوري كه غرق خون ميشود و دستش جراحت عميقي بر ميدارد؛ سرش را به شدت به تخت ميكوبند و در حالي كه الفاظي بسيار ركيك و زننده به كار ميبردند، ميگفتند: كسي كه چنين است، "خودش بايد برود" ما با او فلان و بهمان ميكنيم. ماجرا به همين جا ختم نميشود، پس از چند روز سرپرست آن تيم عملياتي، كه "سماواتي" ناميده ميشود به آقاي گنجي ميگويد ميخواهيم تو را مرخص كنيم، سپس همان افرادي كه ضرب و شتم گنجي را به عهده داشتند، براي ترخيص او ميآيند. گنجي اعتراض ميكند، سماواتي ميگويد: "اينها ميخواهند از تو دلجويي و عذرخواهي كنند" لذا گنجي را از بيمارستان سوار ماشين ميكنند به بزرگراه چمران كه ميرسند يكي از ماموران از صندلي جلو به عقب ميآيد و روي پاهاي گنجي مينشيند به او چشم بند ميزنند و در حالي كه فحاشي ميكردند دستهاي او را به صورت قپاني از پشت دستبند ميزنند. دستبند قپاني زدن باعث آسيب ديدگي شديد كتف چپ آقاي گنجي مي شود. با وجود در رفتگي و درد شديد كتف او را به درمانگاه نميبرند، بلكه به بند انفرادي 2 الف ميبرند، به او دارو هم نميدهند، دريغ از يك قرص؛ مسئول بهداري را به بند 2 الف مي آورند تا چند جلسه كتف او را فيزيوتراپي كند.
عزيزان! فرصت ملاقات محدود و بيشتر به گريه و زاري گذشت. من نميدانم چگونه با او رفتار كردهاند كه وزنش به 51 كيلوگرم و فشار خونش به 5/7 روي 5 رسيده است.
حال و روز گنجي بسيار بدتر از زماني است كه در بيمارستان ميلاد بود. در آخرين ملاقاتي كه در چهارم شهريور با او در بيمارستان داشتيم نسبتاً رو به راه شده بود و با تغديه، بسياري از مشكلاتي در حال حل شدن بود. زندان، موظف به تغذيه و دارو_ درمان زنداني است چرا مدتهاست در زندان انفرادي به او غذا نميدهند و هيچ ملاقاتي ندارد؟ چرا از دادن داروهايش به او خودداري ميكنند؟ مگر مسئولين زندان موظف به رعايت حقوق انساني زنداني نيستند؟
دوستان! ميدانم كه شما نيز مثل من كاري از دستتان برنميآيد فقط ميخواهم از ظلمي كه بر ما ميرود، مطلع باشيد. مسبب و مسئول اصلي اين وضعيت، كساني هستند كه طرف اصلي انتقادات گنجي بودند و هستند....
همه گريه ميكرديم او نيز ما را همراهي ميكرد. چيزهايي كه او براي ما تعريف كرد دلمان را ريش و آه همه ما مخصوصا مادر ايشان را دو چندان كرد. آقاي گنجي اينگونه تعريف كرد كه: دو سه روز بعد از آخرين ملاقات ما- چهارم شهريور- در بيمارستان ميلاد، تيم ويژه عملياتي دستگاه قضايي كاغذ و خودكار براي گنجي مي آورند و از او مي خواهند كه كتباً مانيفست جمهوريخواهي و پاسخ نامه آيت ا... منتظري و آقاي دكتر سروش را پس بگيرد؛ او قبول نميكند؛ در مرحله بعد از او ميخواهند دو نامه مذكور را پس بگيرد، او باز هم قبول نميكند؛ در مرحله آخر به او ميگويند كتباً تعهد بده اگر بيرون رفتي،هيچ حرفي نزني و هيچ مصاحبه اي نكني؛ گنجي باز هم زير بار نميرود. سپس آنها در محل بيمارستان ميلاد در قرنطينه طبقه 12، چند نفري بر سر گنجي ميريزند و طي يك روز او را سه بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميدهند به طوري كه غرق خون ميشود و دستش جراحت عميقي بر ميدارد؛ سرش را به شدت به تخت ميكوبند و در حالي كه الفاظي بسيار ركيك و زننده به كار ميبردند، ميگفتند: كسي كه چنين است، "خودش بايد برود" ما با او فلان و بهمان ميكنيم. ماجرا به همين جا ختم نميشود، پس از چند روز سرپرست آن تيم عملياتي، كه "سماواتي" ناميده ميشود به آقاي گنجي ميگويد ميخواهيم تو را مرخص كنيم، سپس همان افرادي كه ضرب و شتم گنجي را به عهده داشتند، براي ترخيص او ميآيند. گنجي اعتراض ميكند، سماواتي ميگويد: "اينها ميخواهند از تو دلجويي و عذرخواهي كنند" لذا گنجي را از بيمارستان سوار ماشين ميكنند به بزرگراه چمران كه ميرسند يكي از ماموران از صندلي جلو به عقب ميآيد و روي پاهاي گنجي مينشيند به او چشم بند ميزنند و در حالي كه فحاشي ميكردند دستهاي او را به صورت قپاني از پشت دستبند ميزنند. دستبند قپاني زدن باعث آسيب ديدگي شديد كتف چپ آقاي گنجي مي شود. با وجود در رفتگي و درد شديد كتف او را به درمانگاه نميبرند، بلكه به بند انفرادي 2 الف ميبرند، به او دارو هم نميدهند، دريغ از يك قرص؛ مسئول بهداري را به بند 2 الف مي آورند تا چند جلسه كتف او را فيزيوتراپي كند.
عزيزان! فرصت ملاقات محدود و بيشتر به گريه و زاري گذشت. من نميدانم چگونه با او رفتار كردهاند كه وزنش به 51 كيلوگرم و فشار خونش به 5/7 روي 5 رسيده است.
حال و روز گنجي بسيار بدتر از زماني است كه در بيمارستان ميلاد بود. در آخرين ملاقاتي كه در چهارم شهريور با او در بيمارستان داشتيم نسبتاً رو به راه شده بود و با تغديه، بسياري از مشكلاتي در حال حل شدن بود. زندان، موظف به تغذيه و دارو_ درمان زنداني است چرا مدتهاست در زندان انفرادي به او غذا نميدهند و هيچ ملاقاتي ندارد؟ چرا از دادن داروهايش به او خودداري ميكنند؟ مگر مسئولين زندان موظف به رعايت حقوق انساني زنداني نيستند؟
دوستان! ميدانم كه شما نيز مثل من كاري از دستتان برنميآيد فقط ميخواهم از ظلمي كه بر ما ميرود، مطلع باشيد. مسبب و مسئول اصلي اين وضعيت، كساني هستند كه طرف اصلي انتقادات گنجي بودند و هستند....